نمایی از توده مردم معترض در برابر نماد یک دیکتاتور

خیلی‌ها فکر می‌کنن سقوط یک دیکتاتور فقط به احساسات مردم بستگی داره یا با یه شورش ناگهانی اتفاق می‌افته. اما واقعیت سیاسی خیلی دقیق‌تر از این حرف‌هاست.

سقوط دیکتاتورها؛ اتفاق یا نتیجه یک معادله سیاسی؟

دیکتاتورها زمانی سقوط می‌کنن که «شرایط عینی» و «شرایط ذهنی» با هم هم‌زمان بشن. این دو مفهوم کلیدی، نقشه سقوط هر نظام استبدادی رو ترسیم می‌کنه.

شرایط عینی چیست؟ وقتی ستون‌های قدرت فرو می‌ریزن

شرایط عینی یعنی وقتی حکومت از درون دچار بحران بشه:

اقتصاد از کنترل خارج بشه

دستگاه سرکوب ضعیف یا دچار تردید بشه

شکاف درون نظام بین جناح‌ها بالا بگیره

مشروعیت حتی بین نیروهای خودش از بین بره

ساختار اداره کشور ناتوان از پاسخگویی بشه

به زبان ساده‌تر، شرایطی که در اون «نظام دیگه نمی‌تونه مثل قبل حکومت کنه». مردم احساس کنن که دیگه چیزی برای از دست دادن ندارن، و حکومت هم توان اعمال سلطه مثل قبل رو نداره. این یعنی شکست عینی نظام.

شرایط ذهنی چیست؟ وقتی مردم دیگه نمی‌خوان تحمل کنن

اما شرایط ذهنی، یعنی ذهنیت مردم.

وقتی اکثریت جامعه به این نتیجه برسن که: این حکومت اصلاح‌پذیر نیست

ادامه این وضعیت برابر با نابودی زندگی‌شونه

باید تغییر ایجاد کنن، نه صرفاً اعتراض

از سرکوب نمی‌ترسن و آماده ریسک هستن

به نیروی جمعی خودشون اعتماد می‌کنن

این یعنی مردم دیگه نمی‌خوان مثل قبل زندگی کنن. اینجا نقطه خطرناکه برای هر دیکتاتور؛ چون همون‌جاییه که مردم، با شجاعت و آگاهی، برای تغییر واقعی وارد صحنه می‌شن.

 وقتی هر دو شرایط کنار هم قرار بگیرن؛ سقوط اجتناب‌ناپذیره

اگر فقط یکی از این دو شرط وجود داشته باشه، هیچ رژیمی سقوط نمی‌کنه. فقط ناراحتی هست، سرکوب هست، اعتراض پراکنده هست.

اما وقتی نظام دیگه نتونه حکومت کنه (شرایط عینی)، و مردم دیگه نخوان حکومت بشن (شرایط ذهنی)، اون وقته که لحظه سقوط فرامی‌رسه.

این دقیقاً همون لحظه‌ایه که در تاریخ، انقلاب‌ها، قیام‌ها و فروپاشی‌ها اتفاق می‌افته.

از شوروی و رومانی تا تونس و مصر.

الگو همیشه همینه؛ دیکتاتورها نه با آرزو، بلکه با منطق سیاسی و فشار واقعی از دو طرف سقوط می‌کنن.

جمهوری اسلامی امروز، با اقتصاد ورشکسته، بحران در بدنه قدرت، فرار نخبگان، و جامعه‌ای آگاه و جسور روبه‌روست.

شرایط عینی و ذهنی در حال هم‌راستا شدن هستند...

و این یعنی:

ساعت سقوط نزدیک است.

نویسنده: پدرام طنازی